یک نفس خون آشام ....
سرم را برنگرداندم،پسری با موهای مشکی به طرف پدرم ادامه که حتما داره !منتظر باشید
نظرات شما عزیزان:
آمد،دو نفر دیگر هم پشتش بود،پسری که به طرف پدرم آمده بود صورت سفیدی داشت چشمانش
هم مشکی بود مشکیه مشکی جوری که درونش غرق میشدی و پوذخندی بر روی لبانش جای گرفته
بود،پسر سمت راستیش چشمان ارغوانی رنگی داشت با موهای روشن بلند و آن یکی پسری
موهای مشکی داشت که نوک هایش سبز بود و چشمان سبز لجنی داشت،هر سه به هم شباهت های
زیادی داشتند،سرمرا برگرداندم آن ها با هر کس کاری داشته باشند با هم ندارند،پسر
گفت:پدرم گفت به پیشتان بیایم تا این غم بزرگ را بهتون تسلیت بگم که تنها یک مقصر
دارد.تمام نگاه ها به طرفم برگشت اخمی کردم و سرم را پایین انداختم،یک دفعه داد پدرم
مرا از این حالت در آورد:شما ها به چه جرئتی به همچین مکان مقدسی وارد شدید.پسر مو
بور عصببانی شد و داد زد:با همان اجازه ای که شما به منطقه ی ما آمدید....دست پسر
یخی به جلویش آمد و یک جورایی او را آرام کرد،این جا چه خبر بود آن ها از چه کسانی
حرف میزدند،و تمام این ماجرا به من چه ربطی داشت؟پدر فریاد زد:پدر جهنمیت باید
برگرده از همان جا که آمده و دنیا ما را بیشتر از این کثیف نکند.سورن از روی صندلی
برخاست و به طرف پدر رفت و به آرامش گفت:پدر..خواهش میکنم.ولی قبل از این حرف پسرک
مو مشکی منفجر شده بود چشمانش از مشکی در آمده بود و به قرمز روشن در آمده
بود،فریاد زد:چه جوری جرئت میکنید با پدر من این چوری حرف بزنی ؟نمیدونم چه
اتفاقی برایم افتاده بود ولی با خشم غیر توصیفی
گفتم:همون حقی که تو با پدرم این طوری صحبت میکنی!لبخندی بر روی لبانش ظاهر
شد:اوه کوچک ترین عضو خانواده ی گرگینه ها!شاید هم نه کوچک ترین عضو خانواده ی
پرواز!چشمانش درخشید!بدون توجه به حرف هایش گفتم:نه انگاه پدرت بهت یاد نده چه
جوری با یک خانم حرف بزنی داده؟نیشخندی زد و گفت:نه یاد نداده میشه تو به من یاد
بدی؟پوذخند زدم و گفتم:نوچ مسولیت سنگینیه من نمی تونم به یک مثل تو یاد بدهم.سرش
را پایین انداخت و گفت:مثل خانوادت پررو.به طرفش پریدم و گفتم:هی حرف دهت رو بفهم.و
آن موقه بود که یاد پای شکستم افتادم،دربغل شخصی افتادم که سرمایش قابل توصیف
نبود،من را محکم گرفت،سرم را از درون آغوشش بیرون آوردم و به چشمانش که دوباره
مشکی شده بود نگاه کردم.نچ نچی کرد و گفت:نه هنوز وقت مرگ نیست به تو نیاز داریم!
پاسخ:طرفشونه ولی ما فقط با خون آشام ها طرف نیستیم
برچسبها: ماه شوم,